بالا جاده چطور بالانشین روستاهای دوستدار کتاب در کشور شد؟

به گزارش نقد و بررسی کالاهای دیجیتال، به گزارش خبرنگار خبرنگاران در گلستان، بالا جاده روستایی است در دامنه شمالی کوه البرز و از توابع شهرستان کردکوی در استان گلستان. این روستا سال جاری به عنوان یکی از 11 روستای دوستدار کتاب کشور در هفتمین دوره جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب، برگزیده شد.

بالا جاده چطور بالانشین روستاهای دوستدار کتاب در کشور شد؟

این پیروزیت به خاطر وجود کتابخانه عمومی مستقل فرهنگ و کوشش های محمد رایجی فرهنگی بازنشسته ای است که بیش از نیمی از عمر خود را به پای آن گذاشته و خود را خادم فرهنگ، کتاب و مردم می داند.

به بهانه کسب این پیروزیت برای بالا جاده با محمد رایجی معلم بازنشسته و مؤسس کتابخانه عمومی غیردولتی و مستقل فرهنگ در بالاجاده، درباره روستا و کتابخانه، شرایط فرهنگی بالاجاده و نیز جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب به گفت وگو نشستیم که در ادامه از نظر مخاطبان می گذرد.

لطفاً در ابتدا کمی درباره علاقه خودتان به مسائل فرهنگی و ترویج آن و نیز راه اندازی کتابخانه بفرمایید.

ریشه علایق و وابستگی ام به فعالیت فرهنگی و کتاب به دهه 50 شمسی و دوران دانش آموزی برمی گردد. من در یکی از اتاق های کاه گلیِ ساخته دست خودم و در یک قفسه چوبی با کمتر از صد جلد کتاب، اولین کتابخانه کوچکم را راه اندازی کردم و به دوستان و آشنایان و همکلاسی ها کتاب امانت می دادم. هنوز آثار و یادگاری از آن کتاب ها که تاریخ و مکان خرید در آن ها ذکر شده و مربوط به اوایل دهه پنجاه است، در کتابخانه ام به چشم می خورد؛ بنابراین آغاز بنا و آغاز فعالیت جدی کتابخانه مستقل فرهنگ به تابستان سال 57 برمی گردد.

در این راستا حتی برای همراهی و مشارکت به جریان انقلاب مردم و در زمینه آگاهی بخشی و ارتقاء سطح بینش و خرد جمعی و تزریق شور همراه با شعور به بدنه جامعه انقلابی و بنا به رسالت و وظیفه دینی و ملی و انسانی، در حد بضاعت اندک خودم کتاب هایی تهیه (گرچه قیمت ها نازل و بر پایه ریالی بود) و در محلی عمومی (در جلوی مسجد مهدیه روستا) و در محل تجمع و عبور و مرور مردم عرضه می کردم که این مسئله در آن دوران قبل از انقلاب در روستا بی سابقه بود (به عنوان یک نمایشگاه کتاب محدود و ساده و سیار).

برای ترویج کتاب خوانی و رساندن کتاب به دیگران و ایجاد انگیزه نیز به شیوه های مختلف کار می کردم که از این جمله می توانم به دعوت و کشاندن علاقه مندان به کتابخانه، بردن کتاب به خانه ها وادارات و به ویژه مدارس و امانت دادن کتاب ها به دانش آموزان (البته با همکاری نمایندگان هر کلاس) و معلمان و... همچنین خلاصه نویسی کتاب ها در دفترهای متعدد برای تسهیل و راحتی و رغبت مطالعه و کتاب خوانی به افراد و یا نشست های فرهنگی و کتاب خوانی اشاره کنم.

همچنین جا دارد اشاره کنم که در سال 1363 به عنوان یک معلم حق التدریس به تهران مهاجرت کردم و تا سال 1386 در این شهر سکونت داشتم؛ و حضور در تهران باعث شد بسیار جدی تر پیگیر هدفم بشوم. در نمایشگاه های سالانه کتاب به دیدن نویسندگان می رفتم و برای جمع آوری کتاب کوشش می کردم. این بازه زمانی سخت ترین دوران فعالیتم بود. ده ها جلد کتاب را در یک روز تهیه می کردم و برای کاهش هزینه نقل و انتقال، خودم آن ها را حمل می کردم. گاهی چند بسته مختلف داشتم و باید طی چند مرحله و 100 متر به 100 متر جابه جایشان می کردم تا مثلاً به ایستگاه اتوبوس و مترو برسانم. بالا بردن کتاب ها از پله های مترو هم بسیار سخت بود. بعد هم باید آن ها را به منزلم در جنوب تهران می بردم، اما هر چه بود گذشت و تمام شد.

ارسال کتاب ها از تهران به گرگان و از گرگان به بالا جاده قسمت دوم کارم بود. آن موقع با اتوبوس های اسلامشهر به گرگان کتاب هایم را می فرستادم. گاهی اوقات یک بلیت اضافه می خریدم تا کتاب ها در جایگاه کنار دست خودم باشد و به سلامت به گرگان برسد. از گرگان هم معمولاً کتاب ها را با وسیله نقلیه بستگان تا کتابخانه می آوردم تا اینکه نتیجه کارمان این شد که مشاهده می کنید.

جا دارد به خاطره ای اشاره کنم؛ در تابستان آن سال ها در تهران بچه هایم را می گرفتم و به سطح شهر می رفتم. از این انتشاراتی به آن انتشاراتی، از این کتاب فروشی به آن کتاب فروشی. آن همه کتاب را با یک وضع دشواری از طریق اتوبوس شرکت واحد که مجبور بودیم مدام راستا عوض کنیم با کمک پسرهایم به خانه می رساندیم. روزی به دفتر روزنامه رسالت مراجعه کردم. آقای انبارلویی آدرس کتاب های دست دومی را در مسجد فرحزاد به من داد و گفت قرار است که بدهند به شهرداری تا کتاب ها را خمیر نمایند؛ می توانید بروید و کتاب های مناسب را جدا کنید. من با پسر عظیمم رفتیم و به زحمت نشانی را پیدا کردیم. زیرزمین مسجد میان خاک ها چندین جلد کتاب بود که از میانشان چند کارتُن سوا کردم و از آن نقطه شهر با زحمت و مشقت به منزل آوردیم. یک جایی از راستا تا ما به ترتیب کارتُن ها را سر ایستگاه بعدی ببریم و برگردیم و بقیه کارتُن ها را برداریم، یکی از کارتُن های کتاب را دزدیدند. پسرم را با باقی کارتُن ها روانه کردم و خودم یکی دو چهارراه بالا و پایین رفتم و کارتُن کتاب ها را که پخش پیاده روی یک پارک بود پیدا کردم. می دانستم که هر که کارتُن را باز کند و متوجه گردد کتاب است، خودش رها می نماید.

به فعالیت های ترویجی خودتان در سال 57 و در سرآغاز انقلاب اسلامی اشاره کردید. لطفاً کمی هم درباره روستای بالا جاده و ظرفیت های فرهنگی آن به خصوص در حوزه کتاب و کتابخانه بفرمایید.

روستای بالا جاده در دامنه شمالی البرز و در 392 کیلومتری تهران و در 7 کیلومتری کردکوی و 30 کیلومتری گرگان در استان گلستان واقع شده است. شغل اصلی مردمان درگذشته بیشتر کشاورزی و دامداری و امروزه باغداری و زنبورداری و صنایع دستی و تبدیلی و سایر حرف و صنعت ها به آن ها اضافه شد. ولی به خاطر شرایط مالی روستا و ناکارآمدی و درآمد پائین مشاغل ذکرشده بیشتر جوانان به شهرهای مختلف مهاجرت و جذب سازمان ها وادارات و مشاغل آزاد شدند ولی علقه و از ریشه خویش نبریدند و به مناسبت ها مختلف به زادگاه و روستا در رفت و آمدند. جمعیت فعلی روستا حدود 3500 نفر است ولی در مجموع و به طور شناور و مستقر در شهرهای دیگر به سقف بالای 15 هزار نفر می رسند.

اما در بالا جاده فعالیت های فرهنگی و بیشتر مذهبی پراکنده از گذشته در جریان بود ولی نه به صورت منسجم و دائمی و نتیجه بخش و جریان آفرین؛ همچنین کتابخانه های محدود و موسمی و فصلی نیز از طریق مدارس و برخی از هیئت های مذهبی و تشکل های سیاسی و انقلابی درگذشته در حد گنجایش چند قفسه و بیشتر موضوعات مذهبی و برای مخاطبان خاص نیز پا گرفت، به ویژه در اوان انقلاب و در دوران شور انقلاب و تحولات روز به فعالیت پرداختند ولی استمرار نیافت.

امروز نیز تنها در یکی از مساجد کانونی پا گرفت و کتابخانه ای نیز ایجاد شد ولی کتاب هایی با موضوعاتی بسیار محدود (تا 2000 جلد) و فعالیت بسیار محدودتر مشغول به خدمت رسانی هستند؛ چون صرفاً مخاطبان خاص و دربازه زمانی اوقات نماز جماعت به ارائه خدمت می پردازند.

شرایط ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی در بالا جاده چگونه است؟

اگر تفسیر به خودنمایی و عظیم جلوه دادن کار خودم نگردد، باید به عرضتان برسانم که این خادم کوچک فرهنگ و کتاب در عمر بالای 60 ساله خودش زمینه هایی در ترویج و تشویق کتاب خوانی در روستا به عینه ندیدم و اگر در افرادی به صورت نادر انگیزه و علاقه ای مشاهده شد و با کتاب و مطالعه اُنس دیرینه یافتند، خودجوش و شخصی و درونی بود که خودم نمونه عینی این گونه انس با کتاب هستم.

اما ما سعی کردیم چه در گذشته و به ویژه پس از مجوز قانونی از نهاد کتابخانه های عمومی استان و کشور برای تأسیس کتابخانه عمومی مستقل در سال 97 پس از چهل سال فعالیت غیررسمی و در یک اتاق ولی با واگذاری الباقی اتاق ها و فضای در حدود 110 مترمربع از طرف مالک (پدر) به این جانب به عنوان سهم الارث و دارای بافت قدیمی وجوبی و با قدمت 70 ساله که در ملک شخصی و مسکونی و موروثی ایجاد شد، با کمک هیئت امنایی که مرکب از ریاست شورا، اعضای هیئت علمی دانشگاه و دانشگاهیان و حوزویان و فرهیختگان روستا است، به فعالیت هایی در زمینه رونق و ترویج کتاب خوانی پرداخته و بپردازیم که می توانم به ایجاد و تأسیس کانال کتابخانه و انعکاس اخبار و رویدادها و فعالیت های فرهنگی کتابخانه به ویژه معرفی کتاب های مختلف و یا تکه ها و عبارت هایی برگزیده از کتاب ها و یا انتخاب جملات و کلماتی از عظیمان در باب کتاب و کتاب خوانی اشاره کنم.

همچنین نشست های فرهنگی پیرامون کتاب و کتاب خوانی و معرفی نویسندگان و حضور آن ها و معرفی آثارشان در کتابخانه، فراخوان و شرکت در مسابقات کتاب و کتاب خوانی همگانی به ویژه رایزنی با مدارس و شرکت و حضور دانش آموزان در این زمینه به مناسبت های مختلف علی الخصوص در هفته کتاب و آن هم با انتخاب کتاب دلخواه و مطالعه و خلاصه نویسی و ارسال و دعوت از آن ها در جلسه مربوط در کتابخانه و قرائت تلخیص گونه کتاب برگزیده خود و تشویق و اهداء جوایز، برپایی نمایشگاه های مختلف و مناسبتی و عرضه و معرفی کتاب های مرتبط و برای تمام رده های سنی و آشنایی و آگاهی مخاطبان درهمان فضای جانبی و حدود کتابخانه، پذیرش عضویت و پر کردن فرم ها و امانت دادن کتاب نه تنها به افراد مقیم در روستا بلکه به علاقه مندان سایر روستاها و شهرهای مختلف استان و بدون حتی یک ریال پرداختی حق عضویت (البته تابه حال)، دعوت و حضور و بازدید طیف های مختلف مردم اعم از دانشگاهیان و اساتید، حوزویان و طلاب و روحانیون، اصحاب قلم و اندیشه و نویسندگان و هنرمندان و اصحاب رسانه دانشجویان و به ویژه دانش آموزان مقاطع و مناطق مختلف استان گلستان و سایر استان ها و آشنایی با منابع بی مانند و ارزشمند مکتوب و موجود در کتابخانه و بعضاً ترغیب به امر مطالعه و کتابخانه و آشتی با کتاب، به عنوان نمونه ای از فعالیت های ترویجی ما اشاره کنم.

درباره روستای بالا جاده و شرایط فرهنگی آن مواردی را اشاره کردید. لطفاً کمی هم درباره خود کتابخانه فرهنگ روستا بفرمایید.

همان طور که عرض کردم کتابخانه در سال 97 به طور رسمی تأسیس و آغاز به فعالیت کرد. در حال حاضر بالای 16 هزار جلد در موضوع های گوناگون، بیش از 6 هزار نسخه از نشریات مختلف، بیش از 2 هزار نرم افزار صوتی و تصویری و نوارهای کاست و ویدئویی با محتوای غنی فرهنگی، علمی، هنری و تاریخی و مفاخر و چهره ها و مستندهای ارزنده، بیش از 500 پرونده و بانک اطلاعاتی از مطبوعات کشوری ویژه مفاخر و شخصیت های فرهنگی، علمی، هنری دانشگاهی و حوزوی و همچنین پرونده های موضوعی. گفتنی است که مؤسس برای ارائه بیشتر پرونده های موجود، پیروز به ملاقات با صاحبان پرونده ها که بیشتراً چهره های شاخص کشوری شده و یادداشت های آن ها را نیز بر روی این مجموعه ها دریافت نموده است. وجود بیش از 1500 جلد کتاب دریافتی و اهدایی و ارسالی از طرف خالقان آثار و کتاب ها و نویسندگان و بعضاً با یادداشت های تقدیمی، وجود بیش از 1000 جلد کتاب از نویسندگان و اصحاب قلم روستا و استانی (گلستان و مازندران) و کشوری با موضوعات روستا و استان شناسی و به عبارتی کتاب های گلستان و مازندران پژوهی و کلیات و موارد عمومی و موضوعی پراکنده، نمونه ای از داشته های کتابخانه است.

شما سال جاری تجربه حضور، همراه با کسب پیروزیت در جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب را پشت سر گذاشته اید. به عنوان سوال پایانی مایلم نظرتان را درباره این جشنواره فرهنگی بدانم.

اگرچه تابه حال به صورت گذرا و پراکنده (نه عمیق و کامل) در جریان جشنواره بودم، ولی از آنجائی که در جریان چندوچون آن نبودم و به نتایج جشنواره واقف نیستم، نمی توانم قضاوت درست داشته باشم؛ ولی یقیناًتح اگر صرف فراخوانی و ارسال فرم و شرکت در جشنواره و انتخاب برگزیدگان و جوایز مقطعی و به یک باره منتهی نگردد و دبیرخانه دائمی و حمایت مستمر و همه جانبه باشد و رایزنی و مشاوره و مساعدت دائمی برقرار گردد و فعالیت ها رصد و نظارت مستمر باشد و کارشناسان و متخصصین و محققین در امر کتاب و کتاب داری در دبیرخانه به کار گمارده شوند و به کمک کتابخانه های روستایی و عشایری بشتابند و از برج عاج و مرکز نشینی پایین و به درآیند (در امر هدایت، کارگاه های آموزشی و سرکشی و حضور و سایر پشتیبانی ها و حمایت ها) و با پذیرش و تحمل سختی سفر، در کتابخانه های روستایی و عشایری حضور یابند، فلسفه وجودی جشنواره و دبیرخانه بیشتر بروز و ظهور می یابد و اهداف و نتایج پیش بینی شده محقق می گردد.

منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران

به "بالا جاده چطور بالانشین روستاهای دوستدار کتاب در کشور شد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "بالا جاده چطور بالانشین روستاهای دوستدار کتاب در کشور شد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید