10 فیلم غیر انگلیسی زبان برتر قرن 21

به گزارش نقد و بررسی کالاهای دیجیتال، در مقاله زیر نگاهی می اندازیم به 10 فیلم برتر غیر انگلیسی زبان از 10 کارگردان عظیم غیر آمریکایی در هزاره سوم. این 10 فیلم فقط بخش کوچکی از سینمای غنی کشورهای غیر انگلیسی زبان را نمایندگی می نمایند. البته فیلم های تحسین شده کارگردانان ایرانی در قرن 21 مثل جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی و کپی برابر اصل عباس کیارستمی را در این فهرست نیاوردیم که بتوانیم به عدد 10 بسنده کنیم.

10 فیلم غیر انگلیسی زبان برتر قرن 21
  • 26 فیلم ایرانی که در جشنواره های بین المللی درخشیدند

تاریخ سینما بخش زیادی از پیشرفت خود را، به ویژه در بخش هنری، مدیون سینماگران غیر آمریکایی است. نکته ای که با توجه به قدرت زیاد آمریکا و سلطه کاملش بر مدیا و تبلیغات در حال فراموش شدن است. هر چه پیش تر می رویم تعریف مخاطبان عام از سینما به فیلم های جهانی مارول و سینمای هالیوود محدودتر می شود.

  • 10 بازیگر سرشناس که 3 سال پیاپی نامزد اسکار شدند

قرن بیست و یک زمانی بود که جشنواره های آمریکایی نگاه محدود خود را شکستند و نگاهی فرامرزی به سینما را بین خودشان پرورش دادند. رویه ای که ما ایرانی ها با دریافت دو اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان به بهترین شکل، تجربه اش نموده ایم.

1. روما (Roma)

  • محصول: مکزیک/ 2018
  • کارگردان: آلفونسو کوارون
  • بازیگران: یالیتزا آپاریچیو، مارینا دیتاویرا
  • نمره متاکریتیک: 96 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 95 از 100

روما هشتمین فیلم آلفونسو کوارون، کارگردان نام آشنای مکزیکی، است. کوارون در 28 نوامبر 1961 در مکزیکو سیتی چشم به جهان گشود. او فیلمسازی را با ساخت فیلم تنها با شریکت (only with your partner) در سال 1991 شروع کرد و پیش از روما با ساخت فیلم فرزندان انسان (Children of Men) در سال 2006 به شهرتی جهانی دست یافت.

کوارون پیش از این که توسط روما بتواند یک فیلم غیر انگلیسی زبان را در بخش هایی که اکثرا تحت سلطه فیلم های انگلیسی زبان است به نامزدی برساند، توانسته بود توسط جاذبه (Gravity) در سه بخش اسکار نامزد شود و با دو اسکار مراسم را ترک کند.

در مراسم های گلدن گلوب و اسکار 2019 کوارون و روما توانستند شگفتی بیافرینند. روما که فیلمی بود به زبان مکزیکی توانست در ده بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، بهترین فیلم، بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین بازیگر نقش اصلی زن، بهترین بازیگر نقش مکمل زن، بهترین فیلم نامه غیراقتباسی، بهترین تصویربرداری، بهترین طراحی صحنه، بهترین صداگذاری و بهترین تدوین صدا نامزد شود و در سه بخش بهترین کارگردانی، بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان و بهترین تصویربرداری به اسکار دست پیدا کند.

رُوما داستان یک خانواده طبقه متوسط مکزیک را در میانه انقلاب دهه 70 از چشم خدمتکار خانواده روایت می نماید. روما شما را همان جایی که باید باشید قرار می دهد؛ یک بیننده. کوارون شما را به هیچ شخصیتی بیش از حد نزدیک نمی نماید، با این وجود شما آن ها را خیلی زود به جا می آورید؛ زیرا آن ها آیینه خودتان هستند. پدر که سیگار می کشد و بسیار منظم ماشین را عقب جلو می نماید، از زندگی معمول خود خسته است. مادر که ابتدا به دنبال کمک از دیگران است و ماشین پدر را به در و دیوار می کوبد و در انتها ماشین را عوض می نماید، به دنبال رهایی است. آدلا که تنها می خواهد هر آن چه بر کلئو گذشته است را بشنود، زنی است کنار آمده با محیط.

در انتها، کلئو چمدانش را می گذارد، از پله ها بالا می رود و به همان آسمانی می رسد که در نمای نخست بازتابش بر زمین را تمیز می کرد. کلئو از تمام اربابانش و هم مسلکانش برتر است. او زیاد صحبت نمی نماید و فقط نجات می دهد. او هر آن چه هست که باید باشد. او یک فرشته است در امواج دریایی که چگونگی شنا کردن در آن را نمی داند و ضربه ها را برای نجات دادن گمشدگان تحمل می نماید. کلئو شخصیتی منحصر به فرد نیست. کلئو نماد تمام زنان در جهان سوم است. داستان موازی ای که با داستان کلئو دنبال می شود، داستان زنی دیگر است. روما داستان زنان است، به دور از فمینیسم اغراق شده. رُما همان دیالوگی است که در فیلم گفته می شود: مهم نیست چی بهت گفتن، ما زن ها همواره تنهاییم.

کوارون از هیچ نمای بسته ای تا قبل از اواخر فیلم استفاده نمی نماید و قبل و بعد از هر نمایی که شخصیت وارد می شود، محیط خالی را به شما نشان می دهد. شخصیت اصلی این فیلم بازیگر آن نیست. محیط است. محیط جامعه ای جهان سومی.

در روما، محیط به وسیله رژه های تجملی سربازان، اهمیت ندادن مردم، کتک زدن دانشجویان و … با شما حرف می زند. روما همان است که تمام مردم در جهان های سوم با آن روبه رو هستند. سیاه و سفید بودن تصویر و خالی بودن نماها شما را خسته می نماید و این همان چیزی است که کوارون می خواهد. نمایش زندگی ای خسته نماینده در جهان سوم. تنها برای لحظه ای فیلم را در خیال خود به صورت رنگی و با لنزهای تله فوتو مجسم کنید، همه چیز به هم می ریزد و روما هیچ تفاوتی با فیلمی معمولی نمی نماید.

2. عشق (Amour)

  • محصول: فرانسه/ 2012
  • کارگردان: میشائل هانکه
  • بازیگران: ژان-لویی ترنتینیان، امانوئل ریوا
  • نمره متاکریتیک: 94 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 93 از 100

میشائل هانکه متولد بیست و سه مارچ 1942 است. وی در مونیخ آلمان به جهان آمد و با فیلم قاره هفتم (The Seventh Continent) در سال 1989 کارگردانی را شروع کرد و فیلم از سمت سینمای اتریش به آموزشگاه اسکار معرفی گردید. هانکه نخستین بار برای بازی های مسخره (Funny Games) نامزد نخل طلای کن 1997 شد، اما تا سال 2009 و با فیلم ربان سفید (The White Ribbon) نتوانست آن را به کارنامه خود اضافه کند.

عشق داستان زن و مرد کهنسالی را روایت می نماید که پس از گذر از زندگی ای عاشقانه به خط انتها نزدیک شده اند. زن با بازی درخشان امانوئل ریوا دچار سکته مغزی می شود و مرد تحمل دیدن عشق زندگی خود را در این وضع ندارد. عشق به خود عشق می پردازد. چه زن و چه مرد برای مخاطب برجسته نمی شوند، بلکه نیروی عشق است که به نصویر کشیده می شود.

میزانسن باشکوه و رنگ سفید مسلط بر نماها پاکی عشق را در ذهن مخاطب زنده می نماید. پاکی ای که الزامی مخاطب آن را در وجود خود حس کند تا بتواند در نهایت تصمیم مرد را با تمام وجود درک کند. تصمیمی سخت که او برای عشق زندگی خود می گیرد.

عشق با دوربین ناظر داریوش خنجی و نورپردازی درخشان او از جهت تکنیک مناسب و متناسب با محتوا پیش می رود تا در نهایت به فرم صحیح برسد و احساس را به مخاطب منتقل کند. در کنار بی عیب بودن عوامل پشت دوربین، سه ستاره مقابل دوربین خنجی هم می درخشند. دو ستاره سال های دور، ژان-لویی ترنتینیان و امانوئل ریوا و یک ستاره معاصر، ایزابل هوپرت. ژان-لویی ترنتینیان توانست جایزه بهترین بازیگر مرد بیست و پنجمین جشنواره جوایز فیلم اروپایی و سی و هشتمین دوره جوایز سزار را به دست اورد، اما ستاره درخشان فیلم امانوئل ریوا بود. ریوا توانست تا نامزد شدن در اسکار هم پیش برود.

عشق برای بهترین فیلمنامه غیراقتباسی، بهترین کارگردانی، بهترین فیلم و بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان هم کاندید اسکار شد که تنها در بخش آخر توانست بر رقیبان رجحان یابد.

3. پسر شائول (Son of Saul)

  • محصول: مجارستان/ 2015
  • کارگردان: لاسلو نمش
  • بازیگران: گیزا رورینگ، اورس رشین
  • نمره متاکریتیک: 91 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 96 از 100

لاسلو نمش در 18 فوریه 1977 در بوداپست مجارستان به جهان آمد. او کار خود را با ساختن فیلم های کوتاه شروع کرد و اولین تجربه ی کارگردانی فیلم بلند خود را با فیلم پسر شائول به دست آورد.

لاسلو در اولین تجربه خود هدفی بلندپروازانه برای رسیدن انتخاب کرد. بازسازی یکی از تلخ ترین اتفاقات تاریخ بشریت و یکی از منفورترین مکان های جهان، آشوویتز. کاری که پیش از این کارگردان های عظیمی همچون اسپیلبرگ و آلن رنه سعی نموده اند آن را به انجام برسانند البته او توانست با پیروزیت به این هدف برسد و فیلمی بسازد که بالاترین قله افتخار را برای دومین بار بعد از 1982 برای مجارستان به ارمغان بیاورد، اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان.

پس از این تجربه درخشان لاسلو دومین فیلم خودش غروب (Sunset) را در سال 2018 ساخت و از آن سال تا به امروز در سکوت به سر می برد.

پسر شائول داستان دو روز از زندگی شائول، زندانی مجارستانی، که در گروهی به نام ساندرکوماندو در آشویتس کار می نماید را روایت می نماید. شائول در کوشش است جنازه کودکی را که مدعی است پسر اوست از دست مأموران آلمانی پنهان نموده و او را مخفیانه و مطابق تشریفات مذهبی دین یهود دفن کند، از همین رو او به دنبال یک خاخام یهودی در میان زندانی ها می شود.

قاب مربع و محدود ماتیاس اردلی اقرار می نماید که آشویتس به قدری دردناک است که نمی شود آن را در نماها به نمایش گذاشت، پس او به جای نشان دادن محیط تمرکز را بر یک شخص می گذارد و به مصائب او می پردازد.

لاسلو نمش در نخستین تجربه کارگردانی خود تجربه ای نفس گیر و به یاد ماندنی برای مخاطب رقم می زند. او مخاطب را با انتخاب زاویه ها، فاصله ها و عدسی های درست با شخصیت خود یکی می نماید. در واقع شائول به دنبال پسر خودش نمی شود بلکه به دنبال پسر همه ی ما می شود و ما از او می خواهیم که پیروز شود.

طراحی صحنه و لباس فوق العاده پسر شائول شما را درست به فضایی منتقل می نماید که کارگردان می خواهد، درست همان جایی که باید باشید تا به جای دیدن آشویتز، تجربه زندگی در آشویتز را از سر بگذرانید، نزدیک ترین مکان ممکن به شخصیت اصلی داستان.

4. خاطرات قتل (Memories of Murder)

  • محصول: کره جنوبی/ 2003
  • کارگردان: بونگ جون-هو
  • بازیگران: سونگ کانگ هو، کیم سانگ کیونگ
  • نمره متاکریتیک: 82 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 94 از 100

بونگ جون-هو که در 14 سپتامبر 1969 در کره جنوبی به جهان آمده است، در نهایت توانست در بهت و حیرت همگان تاریخ سازی کند و با فیلم انگل (Parasite) در سال 2020 برای نخستین مرتبه در تاریخ سینما اسکار بهترین فیلم را برای فیلمی غیرانگلیسی زبان به دست آورد. بونگ جون-هو هم چنین برای نخستین بار توانست اسکار را برای کشورش به ارمغان بیاورد، اما او به یک اسکار راضی نبود و در نهایت با چهار اسکار در رشته های بهترین فیلم، بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان، بهترین کارگردانی و بهترین فیلمنامه غیراقتباسی به کشورش بازگشت.

خاطرات قتل نقطه عطف کارنامه فیلم سازی بونگ جون-هو است. این فیلم او را از فیلمسازی کره ای به فیلمسازی جهانی بدل کرد. پس از این که کوئنتین تارانتینو، کارگردان مطرح آمریکایی، فیلم را به همراه فیلم دیگری از بونگ جون-هو به نام میزبان (The Host) در لیست رجحانن های منتخب خود قرار داد، توجه های بین المللی بیشتری به سمت این کارگردان کره ای جلب شد، توجه هایی که بی فایده نبودند.

خاطرات قتل داستان دو کارآگاه پلیس را روایت می نماید که به دنبال حل پرونده قاتل سریالی ای در میانه دهه هشتاد هستند. شخصیت پردازی ها در فیلمنامه جون-هو درخشان هستند. از شخصیت کارآگاه کارکشته محلی که غروری مخصوص به خود دارد، تا کارآگاه جوانی که از سئول برای کار کردن روی پرونده فرستاده شده است که کم تجربگی و کاربلدی را با هم در خود جای داده است. خاطرات قتل پیش از این که فیلمی درخشان باشد، فیلمنامه ای کم نظیر است. فیلم نامه ای بر اساس داستان واقعی با انتهای خیره نماینده.

این کارگردان کره ای در قاب بندی ها هم، هم چنان درخشان عمل می نماید و از همین فیلم نوید کارگردانی را به مخاطب می دهد که قرار است پانزده سال بعد انگل را بسازد و تاریخ را به هم بریزد. توجه وسواس گونه جون-هو به میزانسن و تسلط زیاد او بر دوربین و حرکات آن باعث می شود که در انتقال احساس به مخاطب پیروز عمل کند و ما را به اندازه شخصیت ها در پی یافتن پاسخ درمانده.

نمی شود درباره خاطرات قتل حرف زد و از نمای انتهای فیلم که بی شک یکی از بهترین نماهای تاریخ سینما است سخن به میان نیاورد. نمایی که در آن کارآگاه محلی سال ها بعد از وقوع قتل به محل حادثه بازمی شود و در نهایت با نگاهی سرزنش گر به دوربین خیره می شود، چشمانی که مستقیما به چشمان قاتل فراری خیره می شوند و پاسخ ها را از او می خواهند.

5. زیبایی عظیم (The Great Beauty)

  • محصول: ایتالیا/ 2013
  • کارگردان: پائولو سورنتینو
  • بازیگران: کارلو وردونه، سابرینا فلیری
  • نمره متاکریتیک: 86 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 91 از 100

سورنتینو در 31 می 1970 در شهر ناپل به جهان آمد. او فیلم ساز، فیلم نامه نویس و نویسنده است. سورنتینو کار در سینما را در سال 1998 با نویسندگی برای فیلم گرد و خاک شهر ناپل (The Dust of Naples) شروع کرد و اولین فیلم خود به عنوان کارگردان را در سال 2001 مقابل دوربین برد. او در سال 2004 با فیلم پیغامد های عشق (The Consequences of Love) توانست نامزد نخل طلای کن شود و به شهرت جهانی دست پیدا کند، اما تا به امروز هنوز نتوانسته است بعد از شش مرتبه نامزدی به نخل طلا دست پیدا کند.

آخرین فیلمی که از سورنتینو به اکران درآمد فیلم لورو (Loro) بود. فیلم بعدی او که هواداران سورنتینو از ژوئیه 2020 انتظارش را می کشند، دست خدا (The Hand of God) نام دارد که در سال 2021 از نت فلیکس پخش خواهد شد.

زیبایی عظیم ما را وارد داستان زندگی روزنامه نگار و نویسنده ای می نماید که از زمان پیروزیت آخرین رمانش غرق در خوشگذرانی بوده است تا زمانی که در تولد شصت و پنچ سالگی در پی اتفاقی تصمیم می گیرد جهت زندگی خود را عوض کند.

زیبایی عظیم بازتاب سفری درونی را به ما نشان می دهد. سورنتینو هرج و مرج اخلاقی، پوچی ذهنی و احساسی را به بهترین شکل ممکن به تصویر می کشاند. روسلینی در رم، شهر بی دفاع (Rome Open City) ایتالیای جنگ زده و فللینی در زندگی شیرین (La Dolce Vita) سال های پس از جنگ را به تصویر کشیدند و سورینتینو در زیبایی عظیم همین کار را برای دوره برلوسکونی انجام می دهد.

بازی های درخشان کارلو وردونه و سابرینا فلیری به انتقال اتمسفر فیلم به مخاطب کمک شایانی نموده اند و تصویر حیات بخش لوکا بیگاتسی در جان بخشی به فیلم نامه مشترک سورنتینو و اومبرتو کونارلو بی تاثیر نبوده است.

فیلم توانست در جوایز اسکار و گلدن گلوب 2014 پیروز به دریافت اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان شود و یک اسکار و گلدن گلوب به دریای جوایز معتبر خود از سایر جشنواره های بین المللی اضافه کند.

6. تونی اردمان (Toni Erdmann)

  • محصول: آلمان/ 2016
  • کارگردان: مارن آده
  • بازیگران: پیتر زیمونیشک، زاندرا هولر
  • نمره متاکریتیک: 93 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 93 از 100

مارن آده در 12 دسامبر 1976 در کارلسروهه آلمان غربی به جهان آمد. او فیلم سازی را از سال 2000 با نویسندگی و کارگردانی فیلم کوتاه مرحله 9 (Level 9) شروع کرد و نخستین تجربه بلند خود را در سال 2003 با فیلم جنگل برای درختان (The Forest for the Trees) از سر گذراند که برای او جوایز و شهرت بین المللی را به همراه آورد.

پس از جنگل برای درختان او به سراغ ساخت فیلم هرکس دیگر (Everyone Else) رفت که برای او خرس نقره ای برلین را به همراه آورد. سومین و تا به امروز آخرین فیلم کارنامه او تونی اردمان است که مثل همواره فیلمنامه نویسی و کارگردانی آن را خود آده بر عهده داشته است.

تونی اردمان از رابطه دختر و پدری می گوید که پس از مدت ها دوباره یک دیگر را می بینند. شاید در نگاه اول این داستان تکراری باشد، اما باید این شاهکار را دید تا متوجه شد که مارن آده چه نموده است. او فیلمنامه ای با شخصیت پردازی های کم نظیر و خلق موقعیت های فوق العاده را نوشته است و بعد به بهترین شکل ممکن آن را مقابل دوربین آورده است.

فیلم کامل است؛ از تراژدی تا کمدی، از خنده تا گریه، همه و همه درون یک فیلم جای گرفته اند. درست است که تونی اردمان اسکار را به فروشنده فرهادی و گلدن گلوب را به او (Elle) از پل ورهوفن باخت، اما با این حال تونی اردمان با بازی های قدرتمند پیتر زیمونیشک و زاندرا هولر و فیلمنامه کم نظیر مارن آده از بهترین های قرن بیست و یکم است.

فیلم از سمت مجله کایه دو سینما، سایت اند ساوند، فیلم کامنت و بسکمک دیگر از مجلات و سایت های سینمایی و انجمن های منتقدان بهترین فیلم سال 2016 نام گرفت.

7. آیدا (Ida)

  • محصول: لهستان/ 2013
  • کارگردان: پاوو پاولیکفسکی
  • بازیگران: آگاتا تشبوخوفسکا، آگاتا کولشا
  • نمره متاکریتیک: 91 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 96 از 100

مردی از سرزمین زخم خورده لهستان که در 15 سپتامبر 1957 به جهان آمد. مردی که نخستین تجربه کارگرانی خود را با مستندی تلویزیونی در سال 1990 به دست آورد و آخرین مرتبه ای که فیلمی را مقابل دوربین برد به سال 2018 بازمی شود و فیلم جنگ سرد (Cold War). مردی که با فیلم آخرین چاره (Last Resort) در سال 2000 فیلمسازی بین المللی شد و در سال 2014 با فیلم آیدا به معترجحانن جوایز بین المللی دست یافت. مردی که میراث دار سینمای لهستان است.

آیدا داستان دختر جوانی را بر پرده نقره ای می آورد که پیش از سوگند خوردن برای راهبه شدن درمی یابد که از خانواده ای است یهودی و خانواده اش در جنگ جهانی دوم توسط آلمان ها کشته شده اند. او کلیسا را ترک می نماید و سفری را شروع می نماید به سوی شناختن خود.

پیش از هرچیز باید به تکنیک فوق العاده دو فیلمبردار، ووکاش ژال و ریشارد لنچفسکی، اشاره نمود. البته این توان بالای بصری وقتی به فیلمی با فیلمبردار های لهستانی نگاه می کنیم دور از انتظار نیست. در کنار تصویر سیاه و سفید و پرصلابت دو فیلمبردار، موسیقی کمک رسان کریستین آیدنس آندرسن هم در نقاط مهم و حیاتی به کمک فیلم می آید و آن را هر چه محکم تر در ذهن مخاطب پیش می برد.

در کنار این ها بازی های قابل قبولی از سمت دو بازیگر اصلی فیلم، آگاتا تشبوخوفسکا و آگاتا کولشا، در مقابل دوربین به نمایش گذاشته می شود که همذات پنداری را تسهیل می نماید.

آیدای پاولیکفسکی فیلمی است شخصیت محور و با دیالوگ های اندک. فیلمی که تمرکزش را بر بیان بصری پیغام خود می گذارد و قدم به قدم ما را به سمت آشنایی با آن چه در لایه های زیرین شخصیت می گذرد پیش می برد. آیدا به دنبال فریاد و همهمه نیست. آیدا به دنبال پاسخ هایی است که سوال هایشان به اندازه طول تاریخ بشریت هستند. آیدا تنها است در جهانی برفی و بی رنگ. آیدا یک جنگ زده نسل دوم است. آیدا نماینده همه ماست که در کشورهای جنگ زده زندگی می کنیم.

8. شهر خدا (City of God)

  • محصول: برزیل/ 2002
  • کارگردان: فرناندو میرلس، کاتیا لوند
  • بازیگران: آلیس براگا، لئاندرو فیرمینو
  • نمره متاکریتیک: 79 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 91 از 100

9 نوامبر 1955 روزی بود که فرناندو میرلس در سائوپائولوی برزیل به جهان آمد. او کار خود را با ساخت مستند از سال 1983 شروع کرد و تا سال 2002 و با فیلم شهر خدا به شهرت جهانی دست نیافت، اما پس از آن توانست با بهترین های هالیوود همکاری کند و فیلم های کوری (Blindness)، باغبان وفادار (The Constant Gardener) و دو پاپ (The Two Popes) را مقابل دوربین ببرد. میرلس تا به امروز پیروز به دریافت جایزه اسکار نشده است.

کاتیا لوند در 13 مارس 1966 در سائوپالو از والدین آمریکایی که به برزیل مهاجرت نموده بودند به جهان آمد. او فیلمسازی را در 1997 با فیلم آناکوندا (Anaconda) شروع کرد و آخرین فیلمش مستندی بود با نام تب جُنگو (Jongo Fever) در سال 2016.

شهر خدا دهه شصت تا هشتاد میلادی در ریودوژانیرو و فساد و ظلم در حال رشد درون آن را نشان می دهد. فیلمی که می خواهد مفهوم جبر جغرافیا را به اثبات برساند.

دوربین پرتحرک سیزان شارلون شما را با حوادث همراه می نماید و تدوین پویای دنیل رزیند برای جریان یافتن فیلم همانند خون در رگ هایتان لازم است. فیلم نفس گیر است و شما را با فضایی وحشت آور رو به رو می نماید.

میرلس و لوند با درست ترین انتخاب ها توانسته اند شما را با شخصیت ها همراه نمایند تا برای چند دقیقه بتوانید به جای کسانی که راهی جز عضو گروهی مجرم شدن ندارند زندگی کنید. فیلم توانست از جوایز انمجن منتقدان فیلم شیکاگو جایزه بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان را دریافت کند، اما در اسکار انقدر خوش اقبال نبود و تنها توانست در چهار بخش بهترین کارگردانی، بهترین تدوین، بهترین تصویربرداری و بهترین فیلمنامه اقتباسی نامزد شود.

9. درد و شکوه (Pain and Glory)

  • محصول: اسپانیا/ 2019
  • کارگردان: پدرو آلمودوار
  • بازیگران: آنتونیو باندراس، پنله لوپه کروز
  • نمره متاکریتیک: 87 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 96 از 100

25 سپتامبر 1949 روزی بود که پدرو آلمودوار در اسپانیا چشم به جهان گشود، در آن روز کسی نمی دانست که این نوزاد قرار است سینمای اسپانیا را به لرزه در بیاورد. او ده سال پس از ساخت اولین فیلم خود برای فیلم زنان در آستانه فروپاشی عصبی (Women on the Verge of a Nervous Breakdown) نامزد دریافت اسکار بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان شد و یازده سال بعد از این نامزدی در سال 2000 توانست با فیلم همه چیز درباره مادرم (All About My Mother) اسکار را به اسپانیا ببرد.

او هم چنین توانست در سال 2003 اسکار بهترین فیلمنامه غیراقتباسی را برای فیلم با او حرف بزن (Talk to Her) به کارنامه خود اضافه کند. آلمودوار تا به امروز شش مرتبه نامزد دریافت نخل طلای کن شده است، اما هم چنان جای خالی این جایزه در کارنامه اش احساس می شود.

درد و شکوه داستان کارگردان بازنشسته و بیماری را روایت می نماید که دل تنگ روزهای کودکی و جوانی خویش است. درد و شکوه بیست و دومین فیلم کارنامه پدرو آلمودوار، کارگردان نام آشنای اسپانیایی، است.

دوربین پویای خوزه لوئیس آلکائینه ما را به درون شخصیت ها می برد. آلمودوار داستانی را برای ما روایت می نماید، اما در نمای آخر با یک حرکت دوربین به سمت عقب، بیرون از قابی را که تا آن جا از ما مخفی نموده بود به ما نشان می دهد و به ما اثبات می نماید که حقیقت بیش از آن چیزی است که ما می بینیم.

موسیقی آلبروتو ایگلسیاس به بهترین شکل ممکن به کمک آلمودوار می آید تا به اهداف خود در پردازش داستان دست پیدا کند. موسیقی همانند یک کاتالیزور عمل می نماید و ما را در خاطرات عقب و جلو می برد، یا بهتر است بگوئیم در چیزی که ما می پنداشتیم خاطرات هستند.

نمی توان از درد و شکوه نوشت و از آنتونیو باندراس سخن به میان نیاورد، بازی او در رنج و شکوه نماینده یک عمر تجربه او در سینما است. مردی که می داند چگونه درد بکشد، اما باندراس تنها ستاره فیلم نیست. سایر بازیگران هم در هماهنگی کامل با شخصیت خود به سر می برند و همه می دانند چگونه به پیش رفتن داستان آلمودوار کمک نمایند. درد و شکوه فیلمی است که ارزش حقیقی آن سال ها بعد کشف خواهد شد.

10. دزدان فروشگاه (Shoplifters)

  • محصول: ژاپن/ 2018
  • کارگردان: هیروکازو کورییدا
  • بازیگران: مایو ماتسواوکا، ساکورا آندو
  • نمره متاکریتیک: 93 از 100
  • نمره راتن تومیتوز: 99 از 100

هیروکازو کورییدا در 6 ژوئن 1962 در ژاپن به جهان آمد. او فیلم سازی را، در سال 1991، با فیلم درس هایی از یک گاو خانگی (Lessons from a Calf) شروع کرد و بعدها در سال 2013 با فیلم پسر کو ندارد نشان از پدر (Like Father Like Son) توانست به شهرت بین المللی دست پیدا کند.

او با دزدان فروشگاه توانست نخل طلای جشنواره فیلم کن را به دست آورد. فیلم هم چنین توانست نامزد دریافت بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان از اسکار شود اما رقابت را به رومای آلفونسو کوارون واگذار کرد.

دزدان فروشگاه پیش از هر چیز یک شاهکار میزانسن است. در فضای کوچک خانه ای که بیشتر زمان فیلم در آن می گذرد، همه چیز به دقت تمام جای گذاری شده است و هیچ شی ای بدون هدف در هیچ کجا یافت نمی شود.

دزدان فروشگاه داستان گروهی از افراد است که در فقر، در توکیو، کنار یک دیگر زندگی می نمایند. دزدان فروشگاه تقابل انسان با محیط و مدرنیسم را به بهترین صورت ممکن به پرده آورده است. روایتی از فقر، عشق و انسانیت. روایتی که شما را در هر قدم با پرسش های اخلاقی رو به رو می نماید. از آن جایی که با شخصیت پردازی های قدرتمندی رو به رو هستیم به آسانی همذات پنداری برایمان ممکن می شود و گویا آن سوال های اخلاقی را از خودمان می پرسیم.

در قاب بندی ها کورییدا با تسلط کاملی که بر محیط خود دارد، کم نقص عمل می نماید. قاب هایی که او در خانه سنتی ژاپنی این گروه فقیر به تصویر می کشد چشم نواز هستند و سخن گو. اما دزدان فروشگاه فقط سمفونی تصاویر شاهکار نیست، بلکه صدا هم فیلم را هر چه بیشتر به تکامل نزدیک می نماید.

موسیقی گوش نواز هارومی هاسونو درست در دقایقی که باید از حلزونی گوش عبور می نمایند و با تصاویری که در شبکیه چشم نقش بسته اند یکی می شوند. دزدان فروشگاه فیلمی است از کارگردانی که میراث کوروساوا را به دوش می کشد. قاب بندی، شخصیت پردازی، تسلط بر محیط و استفاده از تمام امکانات بصری آن و داستانگویی با تمرکز بر قدرت بالای غافلگیری.

منبع: دیجیکالا مگ

به "10 فیلم غیر انگلیسی زبان برتر قرن 21" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "10 فیلم غیر انگلیسی زبان برتر قرن 21"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید