مقبره شمس تبریزی ، مدفن اسطوره عشق و عرفان
به گزارش نقد و بررسی کالاهای دیجیتال، آرامگاه شمس تبریزی، مدفن عارفی نامی و عظیم است که در مسلک عشق مولوی، عارف و شاعر عظیم ایرانی، را به عرش رسانیده است. در کنار این مدفن مناری عظیم پوشیده از شاخ قوچ وحشی وجود دارد که به برج شمس تبریزی معروف است. منار شمس تبریزی از بناهای منحصربه فرد منطقه است که جهانگردان و گردشگران زیادی را به خود جلب می کند.هر ساله تعداد بی شماری از متصوفان در آ ذرماه برای انجام مراسم در جوار منار جمع می شوند.
در حال حاضر، کنگره بین المللی شمس تبریزی همه ساله در شهر خوی برگزار می گردد. اولین کنگره بین المللی شمس تبریزی در خوی سال 1389 با حضور بیش از 40 بازیگر معروف از خانه سینمای ایران چون علی نصیریان، پرویز پرستویی ، هانیه توسلی، حمید جبلی و... و آوازخانی های شوالیه ایران، شهرام ناظری، و خوانندگان دیگری چون مختاباد، سراج، سالار عقیلی و... و چهره بین المللی با نام عالیم قاسیم اوف کلید خورد. منار شمس تبریزی به شماره 996 در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.موقعیت جغرافیایی مقبره شمس تبریزی
در فاصله سه کیلومتری از مرکز شهر خوی استان آذربایجان غربی، در بین خانه های کوچه شمس تبریزی در محله امامزاده، برجی از شاخ های قوچ به بلندی تقریبی 14 الی 15 متر قرار گرفته که به منار شمس تبریزی معروف است؛ آرامگاه شمس در فاصله 10 متری از مقبره واقع شده است.
تاریخچه آرامگاه شمس تبریزی
اسناد و مدارک مختلف این بنا را به اشخاص متعددی نسبت داده اند ، ولی در روایت های عامه و سفر نامه ونیزیان آن را به شاه اسماعیل اول صفوی نسبت می دهند، که بعد از شکار یک روزه اش دستور داده کله قوچ های وحشی را در آن به کار ببندند و از همان کله ها و آجر مناری ساختند.مدارک و تصاویر مینیاتوری باقی مانده از مقبره شمس تبریزی در شهرستان خوی نشان می دهد، این بنا در ابتدا از 3 مناره دور قبر شمس تشکیل شده بود و تصویر سه منار در کتاب بیان منازل سفر عراقین که توسط همراه سلطان سلیمان امپراتور عثمانی که خود در سفر خوی ، به زیارت آرامگاه شمس تبریزی رفته، کشیده شده است ، که راستا لشکرکشی وی را نشان می دهد و با زیر نویس تاریخ 942 قمری در آن کتاب آمده است . سال های بعد یکی از منارها خراب شده، اما سیاحان دوره قاجار و جهانگیر میرزا (متوفی 1287 ه.ق) که مطالبی در خصوص خوی دارد و در ترجمه کتاب آثار البلاد و اخبار العباد قزوینی از دو منار صحبت می گردد. بنا به نقل معتمدین و پیرمردان محل در حدود 120 سال پیش یکی دیگر از منارها تخریب شده و هم اکنون فقط یکی از آن ها باقی مانده است.
اولیاء چلبی که در دوره سلطنت شاه عباس دوم در سال 1057 قمری به آذربایجان سفر نموده، می نویسد:قبر شمس تبریزی را که در خارج شهر خوی است زیارت کردیم.
اعتمادالسلطنه در سفر خوی می نویسد :
از مشاهیر ، قبر شمس تبریزی در این شهر است که زیارت می گردد.
معماری منار شمس تبریزی
سبک معماری منار بسیار به بناهای دوره سلجوقی نزدیک است که در بردسیر کرمان موجود است و به میل قاوردی معروف است. در صورت مطالعه باستان شناسی، از مطالعه و تحقیق روی شاخ و جمجمه به آسانی می توان در خصوص زمان و علت احداث آن نظر داد.
ساختمان منار برج استوانه ای شکل است و به سبب عدم شناسایی و مطالعات لازم تا به امروز هیچگونه نشان و اثری از وجود بقایای ساختمانی که به احتمال قوی این اثر در رابطه با آنها ساخته شده ( مقبره شمس تبریزی یا کاخ شاه اسماعیل اول) به دست نیامده است. منار به صورت مجوف بوده و پلکان مارپیچی از ورودی منار که در قسمت پایین آن واقع شده است، به انتهای منار و به قسمت مؤذن آن منتهی می گردد که روی به قبله دارد. پی و حدود 50 سانتی متر از بنای قسمت تحتانی با سنگ ساخته شده است.
البته با در نظر دریافت اینکه مقداری از پی آن توسط رسوبات سیل و غیره زیر خاک مانده است، از این قسمت به بعد تمام منار از آجر می باشد که در وسط آجرها کله های قوچ گذاشته شده و از نظر فرم به سه دسته تقسیم شده، قسمت تحتانی و انتهای آن که کوچک تر از بخش میانی است خالی، ولی قسمت میانی را با شاخ قوچ وحشی آرایش داده اند که فلسفه وجود منار نیز وجود این تزئینات است که به عنوان یادبود ساخته شده است. به قولی هدف از آن به احتمال زیاد نمایش قدرت پادشاه بوده که در یک روز توانسته به قدری قوچ وحشی شکار کند که از شاخ آن ها تمامی سطح خارجی منار را تزئین کند.
از خصوصیات ویژه این بنا نصب شاخ های قوچ وحشی روی بدنه خارجی منار است که همراه با جمجمه حیوان به عنوان تزئین در منا نصب شده و در آجر کاری و فرم آن هیچگونه تزئینات به کار نرفته است.در خصوص احداث منار در شهرهایی که از نظر سوق الجیشی اهمیت داشتند، سعید نفیسی چنین می نویسد:
در آبادی های مهم که بر سر راه ها بود، شبها بر بلندی آتش می افروختند و برجی را که برای این کار ساخته بودند آتشگاه می نامیدند و همین کلمه را به زبان عربی ترجمه نموده و منا و مناره گفته اند و سپس آنرا در مساجد به کار برده اند از طریق آتش که بر فراز این برجها افروخته می شد، از دور اخبار و علائم و ارشاداتی می دادند که مردم دوردست را از خطر و حوادث مطلع می کردند و احتمال هم دارد یکی از منارها ستون یادبودی باشد از جنگ آلب ارسلان سلجوقی با رومانوس دیوجانوس امپراطور روم در ملازگرد و سلطه اش بر وی که سرنوشت مسلمانان منطقه را این جنگ و پیروزی آلب ارسلان رقم زد و کشور روم به تدریج به کشوری مسلمان نشین مبدل شد و منار مزبور حالت تقدس مانندی مابین مردم این مرز و بوم پیدا کرد و پس از اقامت شمس تبریزی در خوی و فوت وی جنازه اش در کنار آن دفن شد و نام منار شمس تبریزی پیدا کرد و شاه اسماعیل صفوی چون خود عارف و متصوف بود دستور داد کاخش را در کنار آرامگاه شمس تبریزی ساختند.
شمس تبریزی
محمد بن علی بن ملک داد تبریزی ملقب به شمس الدین یا شمس تبریزی (زاده 582 - درگذشته 645 هجری قمری) از صوفیان ایرانی مسلمان مشهور سده هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری نموده اند که به نام مقالات شمس تبریزی معروف است.زندگی نامه شمس تبریزی
از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد، خبر مهمی در دست نبود. قدیمی ترین مدارک درباره شمس تبریزی، ابتدا نامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته هیچ آفریده ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان می داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می پیچید. در کتاب مقالات شمس تبریزی به توضیح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداخته است، اما می توان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت؛ توصیفاتی که او به مناسبت های گوناگون درباره افراد و اقوال مطرح می نماید.
درباره پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر می دانیم که او در مقالات آن ها را به نازک دلی و مهربانی توصیف می نماید و اینکه آن ها شمس تبریزی را نازپرورده نموده بودند: این عیب از پدر و مادر بود که مرا چنین به ناز برآوردند. شمس تبریزی در جایی درباره پدر خود می گوید: نیک مرد بود... الا عاشق نبود، مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر... ، پدر از من خبر نداشت. من در شهر خود غریب، پدر از من بیگانه، دلم از او می رمید. پنداشتمی که بر من خواهد افتاد. به لطف سخن می گفت، پنداشتم که مرا می زند، از خانه بیرون می نماید
شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل می نموده است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سله باف و پیر سجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنان که از مقالات او بر می آید از بعضی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود و از آن میان نام های شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محی الدین ابن عربی در مقالات شمس آمده است.
شمس تبریزی و مولوی
شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت می گذرانید و در یکجا قرار نمی گرفت، چنان که به روایت افلاکی جماعت مسافران صاحبدل او را پرنده گفتندی جهت طی زمینی که داشته است. شمس تبریزی در 26 جمادی الثانی 642 به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از ملاقات شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن موقع به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسه معتبر تدریس می کرد و اکابر علما در رکابش پیاده می رفتند.با ملاقات شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصا پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطه میان او و شمس تبریزی تحمل ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در 21 شوال 643 بی خبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بی کرانه بود.
انتها نامه ای از شمس تبریزی رسید و معلوم شد او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در 644 با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد.
اما شادمانی ها دیری نپایید، باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج ها و آزارها به شمس تبریزی رسید. او با همه عشق و علاقه ای که به صحبت مولانا داشت تصمیم به ترک قونیه گرفت. به مولانا می گفت:
سفر کردم آمدم و رنج ها به من رسید که اگر قونیه را پر زر کردندی به آن کرا نکردی، الا دوستی تو غالب بود... سفر سخت می آید، اما اگر این بار رفته گردد چنان مکن که آن بار کردی
به سلطان ولد فرزند مولوی، نزدیک ترین مرید و همراز او، بارها می گفت:
خواهم این بار آنچنان رفتن که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز ندهد کس نشان ز من هرگز
سال ها بگذرد چنین بسیار کس نیابد ز گرد من آثار
در سال 645 شمس تبریزی بی آنکه کسی مطلع گردد قونیه را رها کرد و راه سفر در پیش گرفت. مولوی بی تاب مدام در جستجوی خبری از شمس تبریزی بود. بارها کسانی به او مژده می دادند که شمس تبریزی را در شام دیده اند و او مژدگانی ها می داد. با همین خبرها بود به امید یافتن شمس تبریزی دو بار به شام سفر کرد، اما نشانی از او نیافت. شمس تبریزی به سلطان ولد گفته بود و چند بار این سخن را مکرر نموده که این بار بعد از ناپدید شده به جایی خواهد رفت که کسی نشانی از او نیابد.
منبع:کجارو
منبع: زندگی روز